برگشتن ما ازشیراز
سلام دوستان عزیزم ,خوبید ؟
مرسی که حالمو پرسیدید تو این مدتی که نبودم من و یسنا جونم شیراز خونه مامان جون بودیم و تقریبا یک ماه اونجا بودیم چون من (مامان ندا) مریض شده بودم و اونجا موندیم که بهتر بشم و اینکه این مدت اتفاقات زیادی افتاده چون من ( مامان ند ا) مریض بودم نمی تونستم از دختر نازم عکس بگیرم و کاری کنم و تبریک میگم ازهمین جا به بهترین همسر دنیاواسه قبول شدنش تو مقطع کارشناسی ارشد برق
چقدر عشق مامان این روزا شیرین زبون شده یعنی خیلی بزرگتر از اون سنی که هستی نشون میده حرکاتات و رفتارات و حرف زدنات .وقتی حرف می زنی همه تعجب میکنند یه کلمه هایی بکار میبری که من که مامانتم توش می مونم .مثلا وقتی می خوای واسه کسی قصه بگی در حال تعریف کردن می گی خلاصه اینجوری شد و.......... خلاصه ووداستان رو همچین قشنگ تعریف میکنی که همه کیف میکنند فدات شم دختر عاقلم.
فقط چند تا عکس از یسنا گلیم دارم که می ذارم فدات شم مادر که ایندر مهربونی
یسنا جونم خونه مامان جون
فدات شم که اینقدر عاشق حیاطی
و یک روزم با مامان جون و بابا جون و دایی محمد و بابا مسعود رفتیم آبشار استهبان که خیلی خوش گذشت و جای قشنگی بود.
اینجا می گی مامان چشمامو ببندم عکس بنداز
طبیعت زیبای استهبان
قربونت برم من مامان با اون ژستات
یسنا بغل دایی محمد که به شدت عاشق یسنام
طبیعت زیبای استهبان