حال و هوای این روزا (بهمن 93)

دخترم , گلکم, همه کسم , آرامشم سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام

اومدم تو این پست تا از حال و هوای این روزای زمستانی برات بگم البته که زمستان زیاد حس نمیشه فقط بعد از بارونی که زد یکم هوا سرد شد. این روزا مشغولی و می ری مهد و نمام وقتمون پره .صبح ساعت 7:30 از خواب پا میشی تاآماده میشی بری مهد ساعت میشه 8:00

آخه مهد شما خیلی نزدیکه دقیق روبری بلوکمونه. یعنی شما از تو پنجره اتاقت می تونی در مهد کودکتو ببینی . بعضی مو قع ها می گی مامان بلندم کن ببینم مهدمون بازه الان!!!!!!!!!!!

همه مامانا می گن خوشبحالتون که اینقد مهد بهتون نزدیکه .خلاصه دیگه از گریه کردن خبری نیست و خودت خیلی راحت می ری بدون ایمکه نق بزنی. به همه هم میگی اینا دوستی های منن.اسن دوستات هم پردیس , آرتمیس, دریا, سانیا, مانیا, ابوالفضل و علیرضا و سپهر و سینا و هستی هستش. همشونو می یای تو خونه می گی که مامان امروز فلانی این کارو کرد.اون روز جلسه ای از طرف مهد گذاشته بودن واسه مامانا که مربیتون که اسمش خاله مهربان خیلی ازت تعریف کرد.

گفت هر شعری  بخونیم سریع میگیره , هر چیزی رو بهش یاد بدیم سریع  می گیره . مربیتون توی مهد بهت میگه یسنای خوشتیپ من . میگخ هر وقت می یای مهد میگی لباسم حوشگله و اونم می گه آره چه لباس خوشگلی پوشیدی و کلی ذوق میکنی. خلاصه که روزامون اینجوری میگذره و اینم بگم که بعد از این سرما خوردگی لعنتی حسابی لاغر شدی . حالا دارم بهت شربت زینک می دم تا یکم تقویت شی.گلم , اینقدرم دست و دلباز هستی که توی مهد خوراکیاتو به دوستاتم میدی.خدا رو شکر میکنم که فعلا مهدو دوست داری و خدا کنه که تا آخرش اینجوری باشی دلبرکم .

چند تا از عکس های جا افتاده که بعد از مریضیت ازت گرفتم اینجا می زارم . دوستت دارم دلبرکم

اینجا بهت میگم اخم کن اینجوری می کنی

دخترکم دوستت دارم بهمن 93