سه سال و سه ماه و سه روزی که مال ماشدی (با چند روز تاخیر)
دختر گلم سلام
بازم اومدم مامان بگم ببخش که دیر به دیر می یام این روزا حسابی شلوغم . امسال سه سال و سه ماه و سه روزگی دخترم دقیق شد زمان تولد مامان ندا یعنی تولد 30 سالگی من با سه سال و سه ماه و سه روزگی شما یکی شد و چقدر خو شخال بودی و می گفتی تولد امشب تولد هم مامان و هم یسنا هست بعد خودت تولد بابا هم بهش اضافه میکردی . قربونت برم مامان که اینقدر عاشق تولدی .جونم برات بگه که بابا یه کبک خرید و یه تولد سه نفره گرفتیم و کلی هم خوب بود .
دیگه مامان از این روزا واست بگم که می ری مهدو حسابی دوست پیدا کردی و دیروزم از طرف مهد یه جشن مفصل واستون گرفتن . تو سالن آمفی تئاتر فرهنگسرا و کلی به شما خوش گذشت تو هم از تو بچه های کلاستون خاله مربی بهت شعر دکتر چه مهربونه رو یاد داد و گفته بود برو بالا بخون اما تو گفته بو دی نه آحه الان شما 12 تا شعر بلدی
و خاله مهربان گفت ازهمه بچه ها بیشتر بلده اما خوب دیگه نرفتی بالا. تو جشنم آخر کار یه دونه سفره هفت سین کو چولو بهتون دادن مثله خودت کوچولو
خوب دیگه چند دست لباس دیگه واسه عید برات خریدم که عکسشو تووپست بعدی میزارم تا برات به یادگار بمونه آخه مامان عاشق خرید لباس واسه شماست. راستی یادم رفت مامان اینو بگم تو مهد بهت میگن دختر خوشتیپ
یسنای مامان قبل از رفتن به مهد
یسنای مامان آماده شده بریم جشن سبزه ها از طرف مهد فرشتگان واسه سال 94
و اینم عکس سفره هفت سین کوچولو که تو جشن دادن از جشن عکس ندارم اخه ادم یادم رفت دوربین ببرم