یسنایسنا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

من و عروسکم یسنا

برگشتن از عروسی خاله نعیمه و سرما خوردگی یسنا

1393/3/1 13:55
534 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم  نفسم خوشگلم 

عزیز دلم یه چند روزی میشه که از تهران اومدیم اما چون شما مریض شده بودی نتونستم بیام واست بنویسم . عزیز دلم روز یک شنبه ساعت 6:30 عصر پرواز داشتیم  و شما از شوق رفتن واسه عروسی خاله نعیمه سر از پا نمیشناختی و خیلی دختر خوبی شده بودی و اصلا اذیتم نکردی محبت و وقتی هم رسیدیم عروس و داماد اومدن دنبالمون فرودگاه . شما هم همش می گفتی خاله نعیمه عروس شده . منم می گفتم مامام عروس می شه.خلاصه این چند روزه یک ساعت هم زمین نشستم همش شما پیش مامان جون می گذاشتم و خودم و بابا می رفتیم واسه خرید عروسی . خلاصه کلی خوش گذشت . مخصوصا روز عروسی که حسابی بهمون خوش گذشت. اما شما آخر شب نق می زدیخواب آلود من گفتم شاید خسته ای  اما داشتی مریض می شدی و شب بعدش تب کردی . خلاصه همه چی خوب بود جز مریضی عزیز دلم . به همین خاطر نتونستم زیاد ازت عکس بگیرم.همش نگران برگشت بودم چون ساعت 6 صبح بلیط داشتیم واسه عسلویه و من نگران بودم که شکر خدا تو این 1/5 راحت خوابیدین .

اینم عکسای یسنا جونم بعد از برگشتن و مریضی 

 

 

اینم یسنای من با لباس شب عروسی خاله نعیمه

 

 

 

 

 

دوستت دارم نفسم مثله همیشه ..............................................................................................

 

پسندها (2)

نظرات (4)

❀ ◕ ‿ ◕ ❀ نی نی شیطون ❀ ◕ ‿ ◕ ❀
1 خرداد 93 15:30
ميدرخشي... مي تابي... اما دوري ماه بودن همين است ديگر...
مامانِ بهار
1 خرداد 93 16:20
خدا نکنه مریض بشی عزیزمممممممممم اینا واسه عروسک خاله مرسی عزیز دلم
مامان مهلا
5 خرداد 93 8:57
مامان سمانه
9 تیر 93 19:21
من اخرش این دخترتو میخورمش بسکه نازه بخصوص با لباس قرمزه
ندا مامان یسنا
پاسخ
مرسی عزیزم شما لطف دارین