یسنایسنا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

من و عروسکم یسنا

سه سال و سه ماه و سه روزی که مال ماشدی (با چند روز تاخیر)

دختر گلم سلام  بازم اومدم مامان بگم ببخش که دیر به دیر می یام  این روزا حسابی شلوغم . امسال  سه سال و سه ماه و سه روزگی دخترم دقیق شد زمان تولد مامان ندا یعنی تولد 30 سالگی  من با سه سال و سه ماه و سه روزگی شما یکی شد و چقدر خو شخال بودی و می گفتی تولد امشب تولد هم مامان و هم یسنا هست بعد خودت تولد بابا هم بهش اضافه میکردی . قربونت برم مامان که اینقدر عاشق تولدی .جونم برات بگه که بابا یه کبک خرید و یه تولد سه نفره گرفتیم و کلی هم خوب بود . دیگه مامان از این روزا واست بگم که می ری مهدو حسابی دوست پیدا کردی و دیروزم از طرف مهد یه جشن مفصل واستون گرفتن . تو سالن آمفی تئاتر فرهنگسرا و کلی به شما خوش گذشت تو هم...
20 اسفند 1393

خرید های عید (سال 94) فندقم

دختر عزیزم قبل از اینکه عکس خریداتو بزارم اول از خدا  میخوام که سال 94 هم مثله سال 93 سال خوب , خوش , برات باشه و سالی پر از انرژی مثبتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت برات باشه و  دور از هر گونه انرژی منفی باشهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه .آمین امیدوارم دخترم بتونی به سلامتی ازشون استفاده کنی   ...
11 اسفند 1393

روزهایی که گذشت .........

دختر خشگلم سلام . ببخشید مامان که نتونستم یه سر به وبلاگت بزنم تو این روزا اخه همه کارا ریخته سرم و وقتم کم می یارم روزهای پایانی سال 93 هست و منم مثله هرسال درگیر خونه تکونی و امسالم که دیگه خودمو درگیر دوخت کارای چرم و نقاشی و سیاه قلمو و این جور کارا کردم و شما هم با بازیگوشی هات یه طرف دیگه قضیه و خلاصه این روزا حسابی جفتمون سرگرمیم و شما می ری مهدو اونروز جشن داشتی و شب که اومدی دلت هوای بابا جون و مامان جون کرده بود و یه نقاشی خوشگل از جفتشون کشیدی که من خودم باور نمی کردم کار خودته و فرستادم با وایبر براشون که کلی ذوقت کردن و می گفتی مامان من باباجونو با سبیلش کشیدم............. یه نقاشی دیگه کشیدی که عکس خودت و من وبابا که خیل...
11 اسفند 1393

سفر ما به بندر گناوه

سلام گل دخترم . خوبی دلبرکم؟ مامانو ببخش که دیر به دیر می یام به وبلاگت سر می زنم آخه مامان این روزا حسابی سرم شلوغه اصلا وقت نمی کنم بیام پای نت و کلاس های مختلف چرم وسیاه قلم و ورزشی اینا خودمو مشغول کردم شما هم که از صبح تا ظهر مهدی. اون روز مهدتون به مناسبت 22 بهمن جشن خیلی خوبی رو واستون تدارک دیده بود که حسابی بهتون خوش گذشت و بچه های بالاتر شعر و نمایش اجرا کردند . در اخرم به همه بچه ها کادو دادن. حالا بریم سراغ سفرمون که طی یه عملیات ضربتی صورت گرفت آخه اولش می خواستیم  بریم قشم بعد تصمیمون عوض شد و رفتیم گناوه صبح پنجشنیه هفته قبل راه افتادیم و دو روزی اونجا بودیم . خدا رو شکر خوب بود یه سوییتم اجاره کردیم که خوب بود و بعد از...
24 بهمن 1393

نمایش تصویری رقص یسنام

دختر مامان سلام . امروز جمعه هست و من وشما تنهایی خونه ایم وبابا سرکاره . صبح که از خواب پاشدی بهم می گی مامان می یای آهنگ تولد بزارم . برقصم .آخه خودت قشنگ سی دی می زاری و کار کردن با تمام دستگاهها رو بلدی. تا اومدم بگم مامان:نه . یهویی دیدم سی دی گذاشتی و لباس اوردی و میگی مامان بپوش می خوام برقصم .قربونت برم مامان جون که ایینقدر عاقلی . خدا کنه همیشه شاد باشی دخترکم. اینجا هم پس از کلی رقصیدن خسته شده بچم داره کیک می خوره بهمن 93   ...
10 بهمن 1393

حال و هوای این روزا (بهمن 93)

دخترم , گلکم, همه کسم , آرامشم سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام اومدم تو این پست تا از حال و هوای این روزای زمستانی برات بگم البته که زمستان زیاد حس نمیشه فقط بعد از بارونی که زد یکم هوا سرد شد. این روزا مشغولی و می ری مهد و نمام وقتمون پره .صبح ساعت 7:30 از خواب پا میشی تاآماده میشی بری مهد ساعت میشه 8:00 آخه مهد شما خیلی نزدیکه دقیق روبری بلوکمونه. یعنی شما از تو پنجره اتاقت می تونی در مهد کودکتو ببینی . بعضی مو قع ها می گی مامان بلندم کن ببینم مهدمون بازه الان!!!!!!!!!!! همه مامانا می گن خوشبحالتون که اینقد مهد بهتون نزدیکه .خلاصه دیگه از گریه کردن خبری نیست و خودت خیلی راحت می ری بدون ایمکه نق بزنی. به همه هم...
3 بهمن 1393

تیپ بافتنی یسنا دست دوز مامان جونش

دختر گلم سلام  عشقم این پستو الان که دارم واست می زارم تو ماه دی 93 هستیم و هوا سرد شده و شما همچنان می ری مهد با اینکه اندکی سرما خوردگی داری ومن حسابی ناراحتم چون شما خیلی بد دوا هستی و خیلی سخته مریض شدنت. عزیزم این پستو واسه این گذاشتم که لباسیو که مامان جون واست از روی عشق و محبت بافته رو برات به یادگار بزارم آخه مامان جون بعد 20 سال که بافتنی نکرده بود و همه چیز یادش رفته بود این رو از روی عشق و علاقه  واسه نوه تکش دوخته . مرسی مامان عزیزم که زحمت کشیدی البته خودش میگه زیاد خوب نشده اما به نظر من که قشنگترین بافت شده . دوستت دارم مامان گلم  دوستت ...
22 دی 1393

روزمرگی های یسنام (دی 93)

دختر پاییزیم سلام . یک پاییز دیگر از عمر دلبندم گذشت و زمستان باز از راه رسید. و تو این روزا همش مشغولی . مشغول بازی کردن و مهد رفتن و نقاشی کشیدن وزبان یاد گرفتن و تبلت بازی کردن و تماشای سی دی. از روزی که می ری مهد خیلی شادتر شدی و اجتماعی تر . درسته اوایل خیلی دوست نداشتی اما کم کم عادت کردی و حالا خیلی دوست داری بری . توی مهدتون برنامه های زیادی رو واستون گذاشتن. یکی رفتن بچه ها به فرودگاه با مامانشون . که رفتیم و خیلی خوب بود یه آقایی بود که اومد و واستون توضیح می داد که توی فرو دگاه چیکار می کنند . خلاصه شما هم بازی کردین و هم چیز یاد گرفتین .روز اربعینم که بود , سفره حضرت رقیه انداختند و دعا بود و اونم خوب بود بچه ها با مامانشون ...
10 دی 1393